در من دراکولای غمگینی ست،میفهمی؟ :)

متن مرتبط با «دیدمشسهدو» در سایت در من دراکولای غمگینی ست،میفهمی؟ :) نوشته شده است

اولین باری ك دیدمش_سه_دو

  • بعد از عید خیلی بیشتر دیدمش... سركلاس ها... چند درس مشترك داشتیم باهم... یكبار سركلاس حالم بد شد ، پرسیدم سوالی ك استاد داده را حل كرده ك اگر حل كرده من هم بنویسم... و درنهایت ب اتفاقات خوبی منجر نشد و ب اصطلاح زدیم ب تیپ و تاپ هم :)  تاچند روز بعدش درگیر صدای نداشته ی من بودیم :) صدایی ك از روی سرماخوردگی اصلا در نمی آمد... یك شب برای اولین بار با چند نفر از بچه ها كاملا پیچاننده نزدیك های شب با یك هندوانه وارد دانشگاه شدیم و با كاتر هندوانه را بریدیم و من ته دلم خوشحال بودم از تجربه های جدیدی ك در جمع داشتم بدست می آوردم:) یكبار با حالتی مستاصل وارد شد و میگفت نمیتواند بند كفش هایش را باز كند :) برایش باز كردم... بعد از این قضایا بیشتر میدیدمش... با هم رفتیم دربند برای گرفتن عكس های درسمان و میتوانم آن روز را جزو روزهایی ك خیلی خوش میگذرند قرار دهم و اعتراف كنم خیلی از بهترین عكس هایم همان روز گرفته شد... كم كم ك به آخرهای ترم نزدیك میشدیم... حس میكردم چقدر سخت است دوری از آدمی ك انقدر همه جا مثل یك دوست و حتی بیشتر كنارم بوده... ... این چند وقته، فرصت خوبی پیدا شد ك خیلی از آدم های اطرافم را خوب بشناسم... و باعث شد بیشتر از قبل با تمام وجودم افتخار كنم ب كنار خودم داشتنت ❤ حس این را داشتم ك كسی تا بحال انقدر هوایم را نداشته و حمایتم نكرده ...  هرچقدر ك بگویم ، كم گفته ام... تو ,دیدمشسهدو ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها